”
” وارثانِ جشن نامهی آزادی “
جلوس گاهِ پدر بر صدرِ سفره بود ؛
با صلابتی درخور مینشست
.تا سنّت میراث برده از پدران را به ما بسپارد
،یله بر مسندِ رامش
،و سرشارِ شعف از جمعِ جگرگوشه گانِ مشتاق
:زیر لب به زمزمه میخواند
اسارت را هرگز تاب میارید ”
آزادگی را هماره قدر بدارید
– و به هنگام
روایتِ این جشن نامهی رهایی را
” . به نسلِ بعد وابگذارید
***
بر جدارِ جامِ نقره فامِ عتیق ]
تلاًلو لعلِ شرابِ شادی بود،
” *و سرمستیِ سفرهی “پسح
[.همه وامدارِ عطرِ اثیری دست پختِ مادر
***
-” چه فرق است مگر میانِ امشب و شبهای دگر؟ “
پرسید کودکِ زیرک از سر شوق.
– “ما
خشت زنان بودیم،
بردگانی گرفتار آمده در بندِ اسارتِ قدرت؛
، و در قفایِ قرونِ بیگاری
– تمکین
…پنداری تداومِ عادت مینمود
در تفتِ تموزهایِ دوزخی اما
انبوهِ هیمه ی عصیان
در انتظارِ شرارهی خشم
،بردبار مانده بود
تا جسارتی موسی وش
در آتش کشیدش
و ناگه لهیبِ سرکشی، تنوره کشان
به کاخ ظلم تازیدن آغازید،
، حصارِ محبسِ بیداد فرو ریخت
.و دربازههای آزادی به روی خلق فراز شد
– آن گاه
،ما
آزمندانِ مرزِ موعود
، با کوله بارِ تلخیِ تاریخ بر خاطرِ خسته
” … سنگلاخِ راهِ رهایی را چهل ساله پیمودیم
پدر ، در لحنِ هیهات ]
: گاه زمزمه میکرد
، و زان پس نیز هم “
تا هنوز
قوم سرگردان
پساوندِ کلامی ست
[” . که نقش بسته به پیشانی ما
***
راوی،
، سرخوش ز بانگِ نوشانوش
:چارمین پیاله به دست افزود
،و ز دیرباز تا هم امروز”
این قومِ آشنا با مصیبتِ غربت،
– شادمانه و شاکر –
اعجازِ رهایش را به یاد میآرد
” . و مقامِ حریت را پاس میدارد
،این گاه
جامِ تهی بر سفرهی آشفته نظم نهاد
و در غباریِ خاطره گم شد .
**********
“پسح” = عید فطیر = جشن آزادی *
جهانگیر صداقت فر
تیبوران – ۲۲ آپریل ۲۰۱۶